ماه رمضان

یکشنبه هفتم خرداد ۱۳۹۶، 4:5

داستانکده|داستان همه جوری  بــه نـام خــدا داستانکده|داستان همه جوری

...........................................

سلام دوستان عزیزی که به داستانکده سر میزنند

ساعات و عبادادتون مورد قبول حق قرار گرفته باشه

 

مدیر داستانکده هستم و از تمامی دوستان میخام که

داستانی در مورد ماه مبارک رمضان دارند برامون بفرستن

تا در اولین فرصت داستانتون درج شود

داستانهاتون رو میتونید هم در قسمت نظرات بفرستید

و هم میتونید به جیمیل kianichat@gmail.com ارسال کنید

...............................................................

با تشکر فراوان مدیریت داستانکده

داستانکده , کیانی چت

نویسنده: !!☆farzad☆!!

داستان زیبای صداقت

سه شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۵، 2:26

روزی پادشاهی سالخورده

که دو پسرش را در جنگ با دشمن از دست داده بود،

تصمیم گرفت برای خود جانشینی انتخاب کند.

پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد

 

ادامه داستان در ادامه مطلب

منبع : داستانکده

 

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

هرچه تصور کنید همان میشود

دوشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۵، 2:17

نویسنده: !!☆farzad☆!!

داستان سگی که روی اب راه میرود

دوشنبه بیستم دی ۱۳۹۵، 4:42

شکارچی پرنده سگ جدیدی خریده بود،

سگی که ویژگی منحصر به فردی داشت.

این سگ میتوانست روی آب راه برود.

شکارچی وقتی این را دید نمی توانست باور کند

و خیلی مشتاق بود که این را به دوستانش بگوید.

برای همین یکی از دوستانش را

به شکار مرغابی در برکه ای آن اطراف دعوت کرد.

او و دوستش شكار را شروع كردند

و چند مرغابی شكار كردند.

بعد به سگش دستور داد كه مرغابی های شكار شده را جمع كند.

در تمام مدت چند ساعت شكار،

سگ روی آب می دوید و مرغابی ها را جمع می كرد.

صاحب سگ انتظار داشت دوستش درباره

این سگ شگفت انگیز نظری بدهد یا اظهار تعجب كند،

اما دوستش چیزی نگفت.

در راه برگشت، او از دوستش پرسید

آیا متوجه چیز عجیبی در مورد سگش شده است؟

دوستش پاسخ داد:

آره، در واقع، متوجه چیز غیرمعمولی شدم.

سگ تو نمی تواند شنا كند.

 

بعضی از افراد همیشه به ابعاد و نكات منفی توجه دارند.

روی وجوه منفی تیم های كاری متمركز نشوید.

با توجه به جنبه های مثبت و نقاط قوت،

در كاركنان و تیم های كاری ایجاد انگیزه كنید,

 

منبع: داستانکده

نویسنده: !!☆farzad☆!!

داستان عشق فاطمه و عارف

یکشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۵، 3:1

خوب من میخام داستانمو بهتون بگم داستان شکستن قلبمو..

تعریفی از خود نباشه قیافم خوبه و پسرا تو کوچه و بازار دنبالمن

منم عاشق دست انداختن پسرا تو اینترنت و فضای مجازی ام

یه روزی من یه پسری رو به اسم عارف دست انداختم

ولی انگار پسر ول کن نبود. 18 سالش بود اهل گرگان...

 

ادامه داستان در ادامه مطلب

منبع : کیانی چت

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

آمارگیر وبلاگ

© داستانکده