عاشقانه

چهارشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۶، 4:54

گرید به حالم کوه و در و دشت از این جدایی

می نالد از غم این دل دمادم فردا کجایی

سفر بخیر سفر بخیر مسافر من

گریه نکن گریه نکن به خاطر من

باران می بارد امشب دلم غم دارد امشب

آرام جان خسته ره می سپارد امشب

در نگاهت مانده چشمم شاید از فکر سفر برگردی امشب

از تو دارم یادگاری سردی این بوسه را پیوسته بر لب

قطره قطره اشک چشمم میچکد با نم نم باران به دامن

بسته ای بار سفر را با تو ای عاشقترین بد کرده ام من

رنگ چشمت رنگ دریا سینه من دشت غم ها

یادم آید زیر باران با تو بودم با تو تنها

زیر باران با تو بودم با تو تنها

باران می بارد امشب تو را کم دارم امشب

آرام جان خسته ره می سپارد امشب

این کلام آخرینم برده میل زندگی را از سر من

گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من

رفتنت را کرده باور التماسم را ببین در این نگاهم

زیر باران گریه کردم بلکه باران شوید از جانم گناهم

..............................................

عــشــق مــــن

نویسنده: !!☆farzad☆!!

عاشقانه عشق کودکی

دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۶، 5:25

همش چهار سالم بود

یه دختر چشم عسلی با موهای بلند و مشکی

صورتم کمی آفتاب سوخته شده بود

چون ظهرا توی کوچه توپ بازی میکردم

صمیمی ترین دوستم پرستو بود

که توی کوچه بازی میکردیم ...

 

ادامه داستان در ادامه مطلب

منبع : اول چت . داستانکده

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

عاشقانه ما

چهارشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۵، 1:49
عاشقانه ما

................

 

عاشقانه ما

.

.

.

.

.

کیانی چت

www.kianichat.ir

نویسنده: !!☆farzad☆!!

بهلول و دلیل دیوانگیش ( حتما بخونید )

چهارشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۵، 2:10

یکی بود ، یکی نبود.

آن یکی که وجود داشت ،

چه کسی بود؟

همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود.

این قصه را جدی بگیرید

 

ادامه داستان در ادامه مطلب

منبع : کیانی چت

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

شبو روز....

سه شنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۵، 3:32

روز و شب 

نوشته بودمش توی دفترم

و دفترم روی میز باز بود و دلم می‌خواست دفتر را،

همه‌ی صفحاتش را ریز ریز کنم و نکردم

و رد می‌شدم و نگاهش می‌کردم و درون

خودم لب برمی‌چیدم:

.

اندک

 مرا خشمگین می‌کند

 من 

عاشقه تمامم

……………………………………………

 

عـــاشـــقـــانـــــه

نویسنده: !!☆farzad☆!!

سخت است ...

جمعه بیست و چهارم دی ۱۳۹۵، 23:56

سخت است کنترل اشک های شبانه ای

 

که بر روی بالشت زیر سرت دفن میشوند

 

سخت است کنترل اشک های شبانه ای

 

که بخاطر  خاطرات گذشته و تلخی ان

 

از دل چشم بیرون میریزد…

 

سخت است بتوانی جلوی  اشکهایی را بگیری

 

که  نبود کسی علت ان است

 

تمام شب های خود را  با اشک های یواشکی

 

  سر کردم  تا ارام شوم

 

تا در گذر  لحظات عمر  یاد عزیزانی باشم

 

که میتوانستند کنارم باشند  اما نیستند..

............................................

 

نویسنده: !!☆farzad☆!!

داستان عشق فاطمه و عارف

یکشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۵، 3:1

خوب من میخام داستانمو بهتون بگم داستان شکستن قلبمو..

تعریفی از خود نباشه قیافم خوبه و پسرا تو کوچه و بازار دنبالمن

منم عاشق دست انداختن پسرا تو اینترنت و فضای مجازی ام

یه روزی من یه پسری رو به اسم عارف دست انداختم

ولی انگار پسر ول کن نبود. 18 سالش بود اهل گرگان...

 

ادامه داستان در ادامه مطلب

منبع : کیانی چت

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

آمارگیر وبلاگ

© داستانکده