داستانکده | بیشرمانه زیستن

جمعه بیست و چهارم دی ۱۳۹۵، 23:54

روزی، در مجلس ختمی،

مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود

و قطره اشکی هم در چشم داشت،

آهسته به من گفت:

آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟

 

ادامه داستان در ادامه مطلب

منبع : داستانکده

ادامه مطلب
نویسنده: !!☆farzad☆!!

آمارگیر وبلاگ

© داستانکده